بخش چهارم که به عبارتی قسمت پنجم از یکی از پرشورترین خاطرات دوران روزنامه نگاری مهندس ساعت نیا برای صنایع پلاستیک کشور و یا همان ماهنامه صنایع پلاستیک به شمار می آید، امروز منتشر شد.
در این بخش که البته طولانیست و به همین دلیل قسمتی از آن منتشر شده تا خواننده خسته نشود، مهندس ساعت نیا خاطرات روزی را نقل می کند که ۲ مامور لباس شخصی و یک سرباز وظیفه (که بعدها یعنی بعد از ۳ سال تحقیق معلوم شد کاملا خودسرانه، به خاطر پول و به دستور یکی از مقامات رده بالای بازرگانی پتروشیمی انجام داده بودند) ساعت ۱۶:۴۵ به دفتر ماهنامه در خیابان شریعتی هجوم آوردند.
به گفته ایشان: “خاطره آن روز و ماجراهای بعد از آن را نه فقط هرگز از یاد نبرده ام بلکه لحظه به لحظه آن را به یاد دارم”. وی هرگاه از این خاطره یاد می کند همواره تاکید می کند که همین ماجرا چنان بر میزان خداباوری من افزود که دیگر از هیچ رخدادی هراس ندارم و نگرانی در درون ذهن من بی معنا شده است. زیرا طی ۳ روز اتفاقاتی درست در لحظاتی رخ داد که هرگاه هر یک از آنها درست در همان زمان و مکان و شرایط رخ نمی داد، با بی آبرویی کامل به اعدام و یا خوشباورانه به حبس ابد محکوم می شدم. اینست که هر دوستی به من توصیه می کند سیگار نکشم فقط یک پاسخ دارم:” اگر قرار بود سیگار مرا بکشد، یک نخ سیگار مرا از یک مرگ محتوم و برنامه ریزی شده نجات نمی داد”.
در بیان این خاطره مهندس ساعت نیا سعی دارد این عوامل را با جزییات شرح دهد. در این قسمت وی گفته است که چگونه به صدا در آمدن ناگهانی زنگ تلفن و ورود ۲ نفر از آن ۳ نفر جزو عواملی قرار گرفتند که این نقشه را برملا کردند.
اگر هیچ یک از قسمت های قبلی را نخوانده اید، برای خواندن داستان از اول {این لینک} و اگر دیگر قسمت ها را قبلا مطالعه کرده اید، حالا برای خواندن قسمت چهارم {این لینک} را کلیک کنید.