در ادامه این رمان مستند، واقعی و سرنوشت ساز ضمن پوزش از فاصله زیاد میان انتشار دو قسمت، لازم است خلاصه ای از آن را برای عزیزانی که تا به حال این پاورقی را مطالعه نکرده اند، ذکر کنی.
از سال ۱۳۷۲ که تولید مواد پلاستیک در ایران آغاز شد و به سرعت لانه های فساد در جاهای مختلف تشکیل شد تا از خان نعمت این ثروت باد آورده بهره ای برده شود، مهندس ساعت نیا بعد از هشدارهای متعدد و برخی افشاگری ها در ماهنامه صنایع پلاستیک، بر حملات خود افزود تا آنکه بعد از چاپ یک مقاله تک صفحه ای، هشداری حضوری دریافت کرد که اگر ادامه دهد سرش را زیر آب خواهند کرد. از همان زمان هم انواع اذیت ها برای خود و خانواده اش آغاز گردید.
تا اینکه در زمستان سال ۱۳۷۴ عده ای افراد پرنفوذ آن موقع تصمیم می گیرند که به صورتی قانونی وی را به دست قانون به اعدام بسپارند. نقشه ای طراحی می کنند. برای اجرای نقشه به پول آن روز ۱۲ میلیون تومان هزینه می کنند. سعید امامی معروف به سعید اسلامی که نامش وحشت در دلها می انداخت به توصیه یک معاون وزیر مسوولیت اعمال نفوذ برای انجام عملیات را تا حتا صدور حکم اعدام آماده قبل از دستگیری و تحویل متهم به عهده می گیرد و عملیات تحت مدیریت مالی یک نفر آغاز می شود. جالب اینکه همین شخص اکنون در صف متهمین دادگاه فساد پتروشیمی و در انتظار حکمش قرار دارد.
با همه اینها، تمامی این برنامه ها که به دقت طراحی شده بوده، به خواست خداوند و فقط با کشیده شدن یک نخ سیگار نابود می شود.
مهندس ساعت نیا که بعد از بازنشستگی تصمیم به انتشار خاطراتش گرفته، کار را با نگارش و انتشار تدریجی همین خاطره که سه روز هیجان انگیز از روزهای اوست، از مهرماه آغاز کرده و اینک به قسمت پنجم آن رسیده ایم.
برای مطالعه مطلب از ابتدا (این لینک) و برای مطالعه داستان از قسمت پنجم (این لینک) را فشار دهید..