دومین بخش قسمت دوم از یکی از خاطرات بسیار خواندنی و مستند مهندس ساعت نیا امروز منتشر شد.. خلاصه داستان اینست که قرار بود کسانی (که نفر اصلی عملیاتی آنان امروز در چنگال عدالت پرونده اختلاس های کلان پتروشیمی قرار دارد) که از افشاگری ها و پرونده هایی که مهندس ساعت نیا از دزدی های کلان آنها در اختیار داشت به دستور مهندس “م.خ.ت” وی را طی عملیاتی به عنوان یک قاچاقچی بین المللی تحویل قانون داده و ترتیبی دهند که وی به صورت قانونی اعدام شود. اما خواست خداوند این بود که وی به کمک “یک نخ سیگار” و هوشمندی یک افسر مواد مخدر ناجا، از این توطئه رهایی یابد. این عملیات هیچ ارتباطی با دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور نداشت، اما قرار بود به کمک برخی از همان عوامل اجرا شود.
دومین قسمت از بخش دوم این خاطرات، با این جملات آغاز می شود:
********************
مهندس گنجی، که فارغ از همه خلقیات روابط عمومی و اجتماعی اش انسانی تیزهوش و اهل فکر کردن و نتیجه گرفتن سریع بود، با خودش تصور کرد، آن نگاه های خیره، نوع برگ زدن مجله و حالت طرح سووال، حتما دلایلی دارد. پس به جای اعتراف به اینکه ناشر آن مجله یکی از نزدیکترین دوستانش است با مّن و مّن گفت:
- دورا دور آره. از اوناس که سرش درد می کنه و تنش می خواره. از بس بند می کند به دولت و انتقاد از این و اون. چطور مگه؟ کلاهتو برداشته؟ این شوخی همیشگی او با ناشر آن مجله بود.
- نه آقا، می خواستم ببینم، شما خبر دارین که زنده اس؟
برای خواندن این قسمت اینجا را “کلیک” کنید