با سلام و عرض ادب خدمت همه همراهان و مخاطبان گرامی،
چند روز پیش مورخ ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۹، انجمن صنایع همگن پلاستیک استان تهران، نامه ای خطاب به سرپرست جدید وزارت صمت نوشت، که بنده، در مطلبی تحت عنوان ” پشت پرده نامه تندو تیز انجمن همگن پلاستیک و “میلی” نامیدن انجمن ملی!” ضمن نشر خبر و تصویر نامه مذکور، تحلیلی نیز بر آن نوشتم. تحلیلی که بیش از هر چیز بر لزوم حفظ حرمت ها، خویشتن داری طرفین و عدم ایجاد حواشی جدید برای صنعت پلاستیک تاکید داشت، ضمن اینکه بر بخشی از نقایص موجود در عملکرد انجمن ملی صنایع پلیمر در سنوات گذشته نیز صحه می گذاشت. چرا که معتقدم در بستری هیجانی، افعال، اعمال و افکار منطقی بزرگترین قربانی خواهند بود و در این برهه دشوار که کرونا نفس صنعت ملی را بریده است، طرح این نوع مسایل طبعا به نفع هیچ کس نیست. به هر حال، این یادداشت باقی ماند تا مهندس احمدعلی ساعت نیا، مووسس گروه رسانه ای صنایع پلاستیک، با مشاهده مطلب نوشته شده توسط اینجانب، پس از مدتها دست به قلم شده و نسبت به آن مطلب و تحلیلی که ارایه گردیده بود، واکنش نشان دادند. ضمن تایید این مساله که مهمترین وظیفه ما نقل خبرست و لاغیر، این مطلب که ساعاتی قبل از سوی مووسس رسانه های صنایع پلاستیک؛ به دستم رسید را با رعایت کامل اصول حرفه ای، بدون هیچ تغییری عینا منتشر می نمایم. امید که روشنگر باشد.
روزبه ساعتچی (مسوول سایت فارسی)
دوست و همکار عزیزم، جناب آقای روزبه رمضان ساعتچی
با سلام و ضمن ابراز خوشحالی ازینکه اندک اندک اهالی این صنعت دارند باور می کنند که سایت فارسی از مجموعه ی رسانه های صنایع پلاستیک تحت مدیریت و فرماندهی شما اداره می شود، اما گاه نیز نمی توانم تاسف خود را از این نکته پنهان دارم که قادر نیستم در برابر برخی از تحلیل ها و نوشتارهای شما سکوت اختیار کنم و دست به صفحه کلید کامپیوتر نبرم. از آن جمله است مطلبی که در باب مکاتبه میان انجمن صنایع همگن با انجمن ملی منتشر کرده بودید.
عزیز برادر، شما بسیار جوان تر از آن هستید که از هزارتوی پیچیده در هم این صنعت، حتا به بیش از ۵ درصد آن آگاهی داشته باشید، بر این نسق بازهم توصیه می کنم که شما صرفا به کار نشر خبر به صورت خالص و بی هیچ زاویه ای بپردازید و یا اگر که علاقمند هستید، این کار را به دور از عنوان “صنایع پلاستیک” انجام دهید، زیرا باید به هزارتوی مافیایی این صنعت خیلی آشنا باشید تا بتوانید دیگرانی را که هریک برای خود صدها ادعا دارند، به صبوری و دلسوزی برای این صنعت دعوت کنید. هنگامی که فردی سترگ چون مهندس عیسا غریبی چنین شرایطی را تاب نمی آورد و یا صنعتگری که دست پرورده ی “معین فر”هاست، در کمتر از دو سال در زیر بار صدها دسیسه خم شده و ابراز خستگی می کند، باید خیلی بدانید تا دلتان برای این صنعت بسوزد. این صنعت، با همین دسیسه ها از بن سوخته است و بعید می دانم که کسی یافت شود تا ناجی آن باشد.
آن روز که دستی بر آتش داشتم و دست کم ماهی یکبار می نوشتم و با بسیاری از این دوستان حشر و نشری در کار بود، چه کاری توانستم بکنم که حال که شما به عنوان دنباله روی همان مجموعه بخواهید برای این صنعت دل بسوزانید؟
نمی دانم، اگر قولی که به شما داده ام و کارهای شبانه روز اخیرم به ثمر بنشینید و دفترچه خاطراتم از این صنعت را بگشایم تا در سایت فارسی ماهنامه منتشر نمایید، آن گاه هم شما متوجه شوید و هم جوانان خوش فکر و نیک اندیش تازه وارد به این صنعت، که درد اصلی در کجاست.
خلاصه بگویم که درد اصلی این صنعت، اتفاقا وجود دهها تشکلی است که هر یک به طمعی و اندیشه ای و برنامه ای پدید آمد و تشکیل هریک بازهم ضربه ای دیگر بود بر این صنعت. آیا به واقع خیلی سخت است برای این همه اسامی قدرتمند با جایگاه بالا و والا که گزیبان دولت را بگیرند و فقط یک حق خواهی صحیح و مستدل کنند؟ و آیا خیلی دشوار است که نخواهند بفهمند که در مملکتی که بیش از ۱۴ میلیون تن پلیمر تولید می شود، چگونه است که صنایع پایین دستی آن بخواهند بر سر تامین مقداری در حد ۲.۵ تا حداکثر ۴ میلیون تن مواد این همه بر سر و کول هم بزنند و اصولا زیر بار مقررات بورس و بازار آزاد بروند؟ این درست مثل اینست که فرایندی دولتی بخواهد برای مردم رشت و انزلی و یا استان هرمزگان و اهواز و آبادان سهمیه “ماهی” تعیین کند.. باور کنید که این داستان های بهین یاب و طرح افق و … فقط در راستای چپق است و بس. روزگاری معرکه گردانی یک منقل نیم متری و تامین ذغال های دست چین شده و ویسکی اصیل و ناب و حلوا یزدی واقعی و نبات زعفرانی واقعا پشیزی بود در برابر پ.ل های نجومی حاصل از بازارگردانی مواد اولیه پلاستیک، اما این روزها – شنیده ام- که یک معرکه ۱۰-۱۵ نفری تا ۵۰ میلیون تومان هم تمام می شود. پس برای تامین هزینه ها دایما باید طرح های چپقی در انداخت، وگرنه مگر می شود این همه انسان دانه درشت در بخش صنعت پلاستیک نتوانند حق یک صنعت را از مدیران مملکت بستانند و کاری کنند که مواد اولیه پلیمری به صورت عادلانه و به قیمت فوب خلیج فارس به دست تمام تولید کننده ها برسد؟ آیا واقعا در سایر بخش های صنعتی ایران هم که تولیدشان وابسته به منابع داخلیست وضع چنین است؟ خیر. ریشه ی منحوس توزیع مواد این صنعت از همان سال ها اوایل دهه ۷۰ توسط عده ای نام آشنا که هم اینک تنی چند، فراری و بیرون از ایران، تنی چند در زیر خاک و الباقی هم در اهروهای سیستم قضایی ایران است، کاشته شد و تا زمانی که تا آخرین نفر آنان حذف نشوند این شرایط ادامه خواهد داشت.
باور کنیم که، تحمل این همه خفت و خواری و ذلالت کار هیچکس نیست مگر برخی از همان مدیران پرادعای تشکل های ریز و درشت که در “پیوند” با برخی از مدیران دزد پتروشیمی، بر این اساس که تا جایی که سهمیه هر سه شیفت کاری واحدهایشان (چه آنها که روی کاغذند و چه آنها که واقعا کار و تولید می کنند) تامین شده و مقداری سرریز هم برای تامین هزینه های ارزی بیرون از کشورشان برایشان در نظر گرفته شود، به آنها که می خواهند بزنند بر سر واحدهای کوچک و متوسط و ضعیف کمک کنند تا انواع و اقسام رقاصی ها و صحنه سازی ها تدارک دیده شود و در نهایت آنقدر به مرگ بگیرند تا تولید کننده به تب دایمی عادت کند.
آقای ساعتچی گرامی، بروید آمار بدبخت نرین کشورهای دنیا را مطالعه کنید تا ببینید که آنچه که مدیران گردن کلفت این صنعت که حسب روابط شخصی اتفاقا چند صباحی مدیران تشکلی هم شده و سپس با اکتساب سمت هایی نیمه دولتی در این خانه صنعت و آن اتاق بازرگانی و فلان دکان تصمیم گیری بر سر جایی که هدفشان بوده نشسته اند و هریک از طریق میرزا بنویس های خود مشغول بازارگردانی بخشی از مواد پلیمری هستند، بر سر این صنعت آورده اند، در جهان امروز بی نظیر است. واقعا بی نظیر و “بی نظیر” کلمه ایست که با دقت انتخاب شده است.
لازم است که، مدتی دیگر تحمل کنید تا دریچه ی سینه ی سوخته ی خود را بگشایم و بنویسم که نکبتی که از سال ۱۳۷۲ با آغاز به تولید مواد پلیمری در ایران گریبان این صنعت را گرفت، هیچ چیز کمتر از منابع نفتی ایران ندارد که یک ملت را بیچاره کرده است.
همکار عزیز، به انتشار همان متن خبر بسنده کنید و اطمینان داشته باشید که در میان رسانه های این صنعت آن کس که خیلی می داند همکار سابق خودمان یعنی جناب افشین علیزاد منیر است. اما، او خانواده و همسر و فرزند دارد و بخواهد لب بگشاید، باید یک زندگی و یک خانواده را به پای آن بریزد. شانس افشین عزیز این بوده است که مدتها در کنار من شاهد خیلی از مسایل بوده و بنابراین عاقلانه رفتار می کند.
با پوزش از تطویل کلام
ساعت نیا
اواخر اردیبهشت ۱۳۹۹
زیر سقف آسمان خدا