این مطلب به دلیل برخی اشتباهات برای دومین بار ویراسته شده است.
***************
از ۲۶۰ بازدیدی که در خبری که فقط یک تیتر داشت و بس، چنین بر می آید که خیلی ها به اصطلاح “۲زاریشان” افتاده و مجددا بنده از بستر بیرون آمده ام و جنجال از نوع “صنایع پلاستیک” بازهم ممکن است آغاز شود. خوشا به حال کسانی که در این دور جدید بازهم به نام ما دیگران را خواهند دوشید.
طی این حدود سه سالی که به واقع قادر به کنترل یک فضای شریف رسانه ای بودم، این امکان را هم داشتم که به موجودیت صنعت پلاستیک این کشور بیاندیشم. یکی از یافته هایم، موردی بود که برایش بسیار تلاش کرده بودم : “رابطه میان دانشگاه و صنعت”. این موضوع را هم زمانی یافت که عده ای فرهیخته دانشگاهی گاهی به دیدارم می آمدند. از اهل صنعت که توقعی نبود چون خودشان بسیار گرافتارند.
به هر روی آنچه که طی این مدت به دست آوردم این بود که موضوعی را که کلید اصلی رشد صنعت پلاستیک کشور می دانستم، در بازار شیرین مواد یافتم. بازار شیرنی که هرگز فکر نمی کردم بتواند استاد دانشگاه را هم به سوی خودش بکشاند. اما واقعیت تلخ اینست که در کمال تاسف، مطلوبیت تفاوت میان قیمت واقعی مواد با آنچه که به دست مصرف کننده (تولید کننده داخلی) می رسد آنقدر جذاب است که موجب می شود روزی روزگاری توجه تعدادی پر شمار از اساتید پلیمری این کشور را به خود جلب کند تا جایی که خود بشوند دلالان اصلی این حلقه مفقوده! استاد برای سرپولکی مشتری می فرستد و سرپولکی برای استاد، صعتگری که برای حل مشکلش دنبال کسی می گردد. فرار مالیاتی که برای هردو علنی است.
تمثیلی معروف داریم که “چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا” حال تمثیلی برازنده برای این رابطه است. مهم هم نیست در ای بلبشو بگذار که برخی اساتید دانشگاه هم از این راه بهره مند شوند و در ما به ازای آزار دانشجو حقوقشان را از راه مواد بگیرند.
واقعیات پشت پرده این موضوعات آنقدر ناگواراست که ترجیح می دهم به آن نیاندیشم و بنابراین ضروری می دانم که پاراگراف پیش از این نوشته شده را حذف کنم. اما اطمینان داشته باشید که تا مرز ناتوانی کلی خودم، صنایع پلاستیک کشورم را تنها رها نخواهم کرد.
پ.ن: برخی اشتباهات تایپی را به حساب کهنه بودن وسیله ی زیر دستم بگذارید.